۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

کتاب زندگي «ناصر حجازي» منتشر شد


کتاب زندگي «ناصر حجازي» در بيست و يکمين شماره از مجموعه کتاب‌هاي مفاخر ايران‌زمين به چاپ رسيد.


بيست و يکمين شماره از مجموعه کتاب‌هاي مفاخر ايران‌زمين که به زندگي «ناصر حجازي» اختصاص يافته است، هم‌ز‌مان با اولين سالگرد درگذشت اين چهره‌ي محبوب ورزشي به چاپ رسيد.

اين کتاب شرح مختصري از زندگي مرد بلند‌آوازه فوتبال ايران است که با موافقت و همکاري خانواده ايشان، تهيه و چاپ شده است.

«کيهان محمدخاني» مديرعامل مؤسسه آموزش شهر، در مقدمه کتاب مي‌نويسد: مفاخر هر جامعه‌اي، سرمايه‌هاي ارزشمند و گرانقدري هستند که بخش اساسي از فرهنگ و تمدن آن جامعه را تشکيل مي­دهند. معرفي و شناساندن چنين بزرگاني به نسل­هاي آينده، از اولويت‌هاي فرهنگي همه­ي جوامع و ملل است؛ اين کار صورت نمي‌پذيرد مگر با ثبت و ضبط انديشه، ويژگي­ها، صفات، آثار و چرايي و چگونگي زندگي و مرگ آن­ها.

اين کتاب 104 صفحه‌اي (قطع جيبي) که با شمارگان 2000 نسخه به چاپ رسيده است، در مراسم بزرگداشت ايشان رونمايي خواهد شد.

«مفاخر و نام‌آوران ايران‌زمين»، عنوان مجموعه کتاب‌هايي است که مؤسسه آموزش شهر در راستاي معرفي چهره‌هاي علمي، هنري، ورزشي، ديني و ... اقدام به تهيه و چاپ آن‌ها مي‌کند و شامل بخش‌هايي مانند زندگي‌نامه، معرفي آثار، افتخارات، خاطرات، از نگاه ديگران، آلبوم تصاوير و ... است.

«حجازي» دومين چهره ورزشي از اين مجموعه، پس از جهان‌پهلوان «غلام‌رضا تختي» مي‌باشد.

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

کتک کاری پیرمردهای سرخابی


فرمانده انتظامی شهرستان کهگیلویه از زخمی‌شدن دو پیرمرد 65 و 70 ساله دهدشتی بر اثر درگیری بر سر اختلاف‌نظر بر سر تیم‌های پرسپولیس و استقلال خبر داد.


سرهنگ جهان دیماز در این‌باره گفت : روز گذشته ماموران کلانتری 12 دهدشت، از یک فقره درگیری خونین در محله‌های شهر دهدشت مطلع و در محل حاضر شدند.

دیماز افزود: پس از حضور پلیس در محل مشخص شد، دو پیرمرد 65 و 70 ساله با همدگیر درگیر و با ضربات سنگ و چوب یکدیگر را مجروح کرده‌اند.

وی با بیان اینکه هر دو نفر از ناحیه سر و صورت دچار مصدومیت شده و راهی بیمارستان شدند، گفت: پس انتقال متهمان به مرکز و انجام تحقیقات به عمل آمده از آنان، مشخص شد که علت درگیری اختلاف تعصبی بین تیم‌های پرسپولیس و استقلال بوده که پرونده تشکیل و تحت رسیدگی است.

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

از سرنوشت روحانیت مسیحی عبرت بگیرید

image

یک روحانی خطاب به دیگر روحانیان گفته است: «روحانیت انقلابی باید متوجه حساسیت کار خود باشد و از بلایی که روحانیت مسیحی دچار آن شدند عبرت بگیرند

به گزارش خبرگزاری مهر، رئیس مؤسسه معارف وحی و خرد که خود یک روحانی است خطاب به دیگر روحانیان مسئول در جمهوری اسلامی درباره فاصله افتادن میان آن‌ها و مردم هشدار داده است.
وی گفته است : «مردم مشکلات اقتصادی و معیشتی خود را به مدیران خود و نظام یعنی روحانیت منتسب می‎کنند.»
این روحانی ادامه داده اشت : «روحانیت انقلابی باید متوجه حساسیت کار خود باشد و از بلایی که روحانیت مسیحی دچار آن شدند عبرت بگیرند.»
همچنین وی به هم‌صنفان خود هشدار داده است که از بیت المال و مردم سوء استفاده نکنند و هم مردم را به خود بد بین نکنند.

به نقل از خودنویس

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

عضو هیات مرگ: قتل‌های زنجیره‌ای کار چپ‌های سرشناس وزارت بود


image

عضو هیات سه نفره مرگ در سال ۶۷ با حمله به اصلاح‌طلبان گفته است که بسیاری از لیدرهای این جریان عضو وزارت اطلاعات بودند و همین افراد هم در قتل‌های زنجیره‌ای دست داشتند.
مصطفی پورمحمدی در گفتگویی تفصیلی با وب‌سایت مشرق ضمن تبرئه خود از قتل‌های زنجیره‌ای اظهار داشته است که «چپی‌ها اگر از من و امثال من سندی داشتند آن را در بوق و کرنا می‌کردند.»
وی افزوده است: افراد اصلی‌ای که در این قتل‌ها مسئول مستقیم بودند، مشهورترین نیروهای چپ وزارت اطلاعات بودند و آدم‌هایش هم موجودند. افرادی که اعتراف کردند چهره‌های مشهور چپ در وزارت اطلاعات بودند.»
پورمحمدی در بخش دیگری از سخنان خود گفته است که خیلی از لیدرهای اصلاح طلب امروز، در گذشته نیروهای وزارت اطلاعات بودند.
این مقام امنیتی علت خروج اصلاح‌طلبان فعلی از وزارت اطلاعات آن زمان را «تند مزاجی» آنها دانسته و گفته است: «خودشان گفتند چون مزاج‌شان تند بود نمی‌توانیم کار کنیم و خارج شدند.»
آقای پورمحمدی در پایان نیز موضوع قتل‌های زنجیره‌ای را «پروپاگاندا و جوسازی‌هایی» دانسته است که به گفته‌ی او «جریان چپ در کشور راه انداخت.»
khodnevis

کلاغ پر...خاوری پر


image

برخی وب‌سایت‌های داخلی به نقل از منابع‌شان خبر از فرار خاوری، مدیر عامل پیشین بانک ملی از خانه مسکونی خود در کانادا داده‌اند.
به نوشته‌ی «فارس»، محمود خاوری کلیه اموال خود در کانادا را به نام اقوام خود کرده و منزل مسکونی خود را هم تخلیه کرده و به مکانی نامعلوم گریخته است.
گفتنی است خاوری از متهمین اصلی پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی از بانک صادرات است.

khodnevis

۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

«شوخی سکسی» با خامنه‌ای



image
یک عضو فراکسیون روحانیون مجلس هشتم به عنوان خاطره گفته در جلسه‌ای خصوصی که با رهبر جمهوری اسلامی داشته‌اند، با خامنه‌ای شوخی کرده و او را خندانده است.
موسی قربانی یکی از نمایندگان روحانی مجلس هشتم، گفته است: «با روحانیون مجلس در ۳۰ فروردین خدمت مقام معظم رهبری رفتیم. یکی از نمایندگان به حرف​‌های رئیس​‌جمهور در مورد کنترل موالید اشاره کرد و پرسید که نظر رهبر معظم انقلاب چیست؟ رهبر انقلاب گفتند که کنترل جمعیت به آن شدت را قبول ندارند و پیشنهادشان هم این بود که دخترانتان را عروس کنید، پسرانتان را داماد کنید...»

قربانی افزود: «من هم پریدم وسط حرف ایشان و به شوخی گفتم به خصوص که امسال هم سال «همت مضاعف» است! و ایشان آنقدر خندیدند که نتوانستند حرف‌شان را ادامه دهند و گفتند والسلام علیکم!»

موسی قربانی در حالی از شوخی خود با خامنه‌ای در یک جلسه خصوصی سخن گفته که معروف است روحانیان در جلسات خصوصی خود به نقل شوخی‌ها و جوک‌های سکسی می‌پردازند.

به نقل از جرس

۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

تقی رحمانی : چرا آمدم ؟ یا چرا رفتم ؟




تقی رحمانی فعال سیاسی ملی- مذهبی، که ۱۴ سال از عمرش را به عنوان زندانی سیاسی در زندان‌های جمهوری اسلامی به‌سر برده، ناچار به ترک وطن شد. او که همسرش، نرگس محمدی، مدافع حقوق بشر و دوقلو‌های خردسالش در ایران مانده‌اند، در نامه‌ای دلایل ترک کردن وطن پس از سالها مبارزه را عنوان کرده است.

به گزارش زمانه، متن این نامه بدین شرح است:
این پاسخی است برای کسانی که مرا می‌شناسند. خود را موظف می‌دانم که به سوال آنان جواب دهم و شاید این توضیح خودم را نیز آرام کند.
کوچ کردن؛ چیزی که در فرهنگ شریعتی، هجرت خوانده می‌شود، در ۵۲ سالگی، چندان جذاب و آسان نیست. مگر اینکه جان به لب رسیده باشد یا وظیفه‌ای در پیش رو که رفتن را توجیه کند. تازه آن هم بدون نرگس و دوقلو‌ها یعنی علی و کیانا که دنیایی از دردسر و لذت هستند.

نرگس آمدن را قبول نداشت، در پی راضی کردن او بودم که موفق نشدم. اما با توجه به آزادی هر فرد در تصمیم‌گیری ، او به عنوان فعال حقوق بشری با گرایش مذهبی و ملی که ریشه و تبار ترکی دارد، در ایران ماند.
چه سخت است دوری ازمادری که صبوری در پایش تجربه آموخته و زن و فرزند، اما زمانی که تحلیل و وظیفه و اعتقاد عملی ایجاب کند، باید انجام داد.‌‌ همان‌گونه که دشوار بود ۱۴ سال زندان کشیدن، اما تدبیر چنین نبود که جوان دوره انقلاب به تقدیر زندان مبتلا شود که شد.

موافقان و مخالفان کوچ من کم نبودند، با بسیاری سخن گفتم. موافقان رفتن من یا آمدن من دلایل شبیه به من داشتند. عده‌ای با لطف بیشتر به من، “خطر جانی که در داخل تهدید می‌شوی” را بیان داشتند، اما دلایل عمده این‌ها بود: “زندان رفتن تو حتمی است. در زندان آن‌قدر مفید نیستی که در خارج مفید خواهی بود. [آنها] به دلایل گوناگون این مفید بودن را برمی‌شمردند؛ ۱- تجربه طولانی ۲ – توان ارائه تحلیل ۳- توان کاری.”

البته این دلایل را در حد توان من می‌خواستند و اغراق نمی‌کردند. اما جان تحلیل این بود که در خارج مفید‌تر از زندان هستی. چرا که محکومیت ۷ ساله ۱۳۷۹ه. ش آماده اجراست و همچنین پرونده آماده دستگیری بهمن ماه ۱۳۸۹ ه. ش که از دادسرا روانه دادگاه بود.

موافقان [کوچ] از بزرگان تا جوانان و میان‌سالان بودند و طیفی خاص را شامل نمی‌شد.
مخالفان، دلایل عام و خاص داشتند. جمعی مخالف رفتن به خارج بودند، آن را نادرست می‌دانستند، زندان رفتن و مقاومت کردن را صواب‌تر از خارج رفتن می‌دانستند و بر نظر خود دلایلی طرح می‌کردند.

دلایل «عام» چنین بودند:
“۱- داخل اصل است.
۲- در خارج اختلافات زیاد است.
۳- خارجی‌ها ذهنی هستند.
۴- ناامیدی و افسردگی در کمین مهاجران است. ”
اما دلایل «خاصی» برای نرفتن‌ام مطرح می‌شد:
۱- کارآیی تو در داخل بیشتر است.
۲- تو زندان کشیدن بلدی.
۳- با رفتن تو عده‌ای ناامید می‌شوند.
۴- حتی در داخل بمان و کاملا سکوت کن، اما نرو. چون در شرایط خاص می‌توانی مفید باشی.

دلایل مخالفان مهم بود، همچنین دلایل موافقان صحیح. بودند عده‌ای پیشنهاد رفتن به خارج را مطرح می‌کردند. دلیل آنان این بود که زیستن جنینی و حداقلی برای تو کافی نیست و در زندان چیز جدیدی به خود اضافه نمی‌کنی، اما خارج عرصه جدیدی است که باید بیازمایی.

در برابر مقاومت، می‌‌گفتند که نباید بترسی و محافظه‌کار شوی. جالب این بود که در بند ۳۵۰ زندان اوین یکی از زندانیان دانشجو که جوان پرشروشوری است، به من گفت که نباید به زندان می‌آمدی، باید به خارج می‌رفتی، زندان برای تو تکرار است. تو برای ما حرف‌ها و عمل نو داشتی. نسل من از تو چیزهای نو و جدید دیده است. در خارج مفید‌تر هستی. سخنان او که در ۲۰/۲/۹۰ در اتاق ۹ بند ۳۵۰ به من گفت را در گوش دارم.

این‌ها شمه‌ای از نظر مخالفان و موافقان خروج من از کشور بود. اما دلایل من برای آمدن:
در سال ۱۳۸۱ در پاریس که بودم پیشنهاد تحصیل به من داده شد. اما هدی صابر، علیجانی و من با یکدیگر همکار بودیم.

هدی صابر حتی به مدت ماندن سه ماهه من انتقاد داشت. در نتیجه ماندن در پاریس منتفی شد. با این حال ذهنیت من از خارج منفی نبود. بلکه معتقد بودم که موقعیت افراد، شرایطِ در داخل یا خارج بودن را تعیین می‌کند.

مهندس سحابی در آبان ماه ۱۳۸۹ پذیرفت که عده‌ای [از گروه ملی- مذهبی‌ها] به خارج بروند، منتها با حفظ اصول ملی- مذهبی. این تحلیل را پذیرفته بود که امکان کار و فعالیت کردن به ملی – مذهبی‌ها داده نمی‌شود، باید صدای خود را از خارج به گوش داخل رساند.

چون لزوم رفتن به خارج را من مطرح کرده بودم، مهندس سحابی به من گفت برو. آذر ماه ۱۳۸۹ او اصرار داشت که من از ایران خارج شوم. در حالی که او برای رفتن اصرار داشت، من دچار تردید بودم. به‌ویژه در مورد رفتن خودم. با مقاومت نرگس برای آمدن انگیزه من کمتر شد. نرگس بعد از آزادی، بیماری‌اش به کندی بهبود می‌یافت.

مهندس سحابی رفتن بعضی افرادی که م. م بودند را تایید کرد تا در صورت تمایل خود به خارج بروند و در چارچوب آرمانهای ملی-مذهبی فعال شوند.
در ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ه. ش دستگیر شدم که خودش سرنوشتی بود. پرونده جدیدی به عنوان طراح تظاهرات ۲۵ بهمن و مشاور ارشد کروبی و فعالیت در جنبش سبز برایم تشکیل شد که عنوان آن محاکمه همه فعالیت‌های من از سال ۱۳۸۱ تا زمان دستگیری بود.

در سه ماه و چند روزی که در بازداشت بودم از ۹/۲/۹۰ تا ۲۷/۲/۹۰ در بند ۳۵۰ زندان اوین در اتاق ۹ بودم.
با هدی صابر روی بسیاری از کارهایی که می‌شد انجام داد و انجام داده بودیم، صحبت کردیم و به اشتراک نظری برای انتشار تعاملی منشور شش بندی، که در باره آن خواهم نوشت، رسیدیم.

آزادی من از زندان خود حکایتی دارد. آن بازداشت یک روزه پس از آزادی و آزادی مجدد نه برای من و نه برای هدی قابل پیش‌بینی نبود. البته ما در سرزمین غافلگیری‌ها زندگی می‌کنیم. اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ به ماجرای طوفانی خرداد ختم شد.
پدر، خواهر و برادر در پی هم، در ادامه هم و در پیوند با هم رفتند. در ده روز که فاجعه [فوت] مهندس، تراژدی هاله و حماسه هدی رخ داد، آن‌سان سخت و تلخ و عجیب بود که بهت‌آور نمی‌نمود.

اما این همه ماجرا نبود. برخورد وزارت اطلاعات یا به قول خودشان تعامل آن‌ها شروع شد که مردم برای آن هشدار می‌دادند؛حکم ۵ ساله داری که باید بکشی، پرونده دوم هم وجود دارد. مواظب رفتار خودت باش، تو زن مریض در پای اجرای حکم و دو فرزند خردسال داری.
اما نتیجه این توضیحات این بود که؛ ملی – مذهبی نباید فعالیت کند، تو نباید مصاحبه کنی، مقاله بنویسی و موضع سیاسی روز بگیری. اما ملی – مذهبی نمی‌توانست بیانیه ندهد. برای هر بیانیه یک نفر را ‌زندانی می‌کردند؛ رجایی، پدرام، مدنی، احسان هوشمند و…
مصاحبه و مقاله نویسی من می‌توانست انجام نگیرد. منتها من قولی به آن‌ها ندادم. کارهایی مهم‌تر از بیانیه نوشتن و مصاحبه کردن بود که می‌شد انجام داد.

احضار یا تعامل به قول اطلاعاتی‌ها هر ۱۵ یا ۲۰ روز تکرار می‌شد. در آبان ماه ۱۳۹۰ فشار بیشتر شد. بعد از بیانیه ۱۴۳ نفر به خاتمی و بعد بیانیه ملی – مذهبی در باره شهادت هاله و هدی، پیام‌های اطلاعات سپاه هم برای زندان کشیدن رسید. آنان با وزارت اطلاعات روی نحوه برخورد با من تفاوت داشتند یا به‌ظاهر چنین بود. اما هدف یکی بود. توقف کامل ملی – مذهبی‌ها و فعالانی مانند من به هر شکل ممکن. منتها وزارت اطلاعات فنی‌تر برخورد می‌کرد.

با نزدیک شدن انتخابات اسفند ۹۰ فشار بیشتر شد. با اعلام حکم بدوی ۱۱ ساله نرگس در آذرماه، به ما ابلاغ [گفته] شد که اگر در تهران بمانید، هر دو دستگیر می‌شوید. پیام فرستادند که احتمال دستگیری شما بالاست اما اگر به شهرستان بروید احتمال دستگیری کمتر است.
کارهایی بود که می‌توانستم انجام دهم. برای زندان رفتن همیشه وقت هست. این جمله را به بسیاری از جوانان که در تب‌وتاب دستگیری می‌سوزند گفته‌ام.
امکان ارتباط دیگران با من به صفر رسیده بود. هر کس با من تماس تلفنی برقرار می‌کرد یا رابطه‌ای منظم با من داشت، تحت نظر قرار می‌گرفت، تلفنی یا حضوری احضار می‌شد و تهدید به اخراج از کار یا دانشگاه یا دستگیری می‌شد. روزی یکی از بچه‌ها گفت رابطه با خارج کشوری‌ها از ارتباط با تو ساده‌تر است.

تمام جلسات و دیدار‌ها باید تعطیل یا مخفیانه برگزار می‌شد. باز با این شرایط و حتی رفتن اجباری از تهران به شهرستان فشار را تحمل کردم. اگر چه در دی ماه با علی و کیانا در زنجان بسیار حال کردم، چون اوقات فراغت اجباری فراهم شده بود. آن‌ها را به پارک می‌بردم و برف بازی می‌کردیم.

کیانا بانوی قصر سنگی بود، علی سرباز قصر و من مفتخر به مقام نگهبانی از سوی کیانا شده بودم. علی و کیانا از روز تولد تا امروز همیشه در خانه‌های مختلف فامیل چون کولی‌ها روزگار گذرانده‌اند. نه اتاق مخصوص به خود و نه مهد کودک مشخصی. اگر چه این دو، شلوغ و پرسروصدا هستند، گاهی اعتراضشان این است که چرا ما خانه نداریم؟ البته زود فراموش می‌کنند. اما این هم از خاطرشان محو می‌شود؟

زیستن در اضطراب حق هیچ‌کس نیست. زندگی با استرس سزای هیچ‌کس نیست. اما این دو بچه دو بار دستگیری پدر و مادر خود را به چشم دیده‌اند آن هم شبانه و به شکل حمله و هجوم به خانه. علی در آخرین تماس تلفنی اطلاعات سپاه که ناظر گفت‌وگو بود گفت: “کیانا باز ماموران امنیتی بابا را اذیت می‌کنند.”

در اوایل بهمن‌ماه برخی شواهد، دال بر اجرای حکمم بود. روز ۱۷ بهمن اطلاعات سپاه زنگ زد و گفت که دو روز دیگر تهران باش که با تو کار داریم، من مخالفت کردم. گفتم که وزارت اطلاعات با من در تماس است و مدام احضار می‌شوم. گفت: “به ما ربطی ندارد. ”
گفتم: “دو روز دیگر نمی‌توانم.” گفتند: ” باید بیایی.” گفتم: “در عمل تبعید به شهرستان شده‌ایم، دیگر چه می‌خواهید؟” گفتند: ” یک کلام می‌آیی یا اینکه می‌آییم جلو خانه منتظر باش. ”

دو روز بعد از شعبه ششم اوین زنگ زدند که پرونده سال ۱۳۸۹ برای دادگاه آماده شده است. آخرین دفاع خود را انجام بده. گفتند که روز ۲۰ بهمن به اوین بیا، برای آخرین دفاع، در واقع اطلاعات سپاه سریع جواب امتناع من را داد.
می‌دانستم که به اوین بروم بازداشت می‌شوم، از وزارت اطلاعات زنگ زدند، اوضاع را شرح دادم. گفتند: ” تو کارهایی می‌کنی که آن‌ها (اطلاعات سپاه) حساس شده‌اند، چرا در چشم‌انداز ایران مقاله می‌نویسی.

کارهایی می‌کنی که ما می‌دانیم، اما آن‌ها تحمل نمی‌کنند، تو زیرآبی کار می‌کنی. ”
گفتم که تبعید غیررسمی از آذر ماه از تهران، نه مصاحبه، نه مقاله. من چه کار می‌کنم؟ در حالی که حق دارم که فعالیت کنم.
فعالیت حق من است و تصمیم آن هم با من است. البته مامور وزارت همیشه می‌گفت که تو نباید هیچ فعالیتی کنی. مامور وزارت تاکید داشت که به شعبه ششم مراجعه کنم. باور من دستگیری بود، مراجعه من به اوین می‌توانست به اجرای حکم ۷ ساله منجر شود. همچنین پرونده جدید هم که سر جایش بود.
با توجه به این‌که تا حد توان سعی کردم که هم زندان نروم و هم این‌که کارهایی را انجام بدهم که باید انجام می‌شد، اما دیگر غیرممکن شده بود. حتی تبعید غیررسمی و ممانعت از هر فعالیتی اطلاعات سپاه را راضی نمی‌کرد.

تصمیم قطعی گرفتم که خارج شوم. این تصمیم را روز ۱۹ بهمن گرفتم. بعد از این‌که مجبور شدم شبانه در سرمای زیر بیست درجه زنجان به قزوین بروم.
شاید طنز تاریخ بوده برای کسی که بیش از ۱۴ سال زندان کشیده و سرباز جوان انقلاب بوده در فردای سی و سومین سال‌روز انقلاب ۲۲ بهمن باید مخفیانه از طریق کوه‌وکمر از کشورش خارج شود.

اولین اعلامیه را در سال ۱۳۵۳ در دبیرستان محمدرضاشاه قزوین که بعد از انقلاب خودم نامش را “میهن دوست” گذاشتم و اکنون نامش پاسداران است، پخش کردم و بعد از خواندن کتاب “آری اینچنین بود برادر”، زندگی من هم چنین شد.
حال بعد از ۳۷ سال فعالیت ناچار شدم مخفیانه از ایران خارج شوم. در نزدیک مرز جایی که خاک ایران بود، آرزویم این بود که انسان بمانم، به کشورم وفادار باشم و برای آزادی تلاش کنم. در حالی که جان وشیره‌های جانم با من نیامدند.
شرح وضعیت و شرایط من برای خروج از ایران را به قصد توجیه ننوشتم اما خودم را موظف دیدم که برای آنان که مرا می‌شناسند توضیح بدهم که چرا آمدم. بی‌گمان این شرح حال هزاران هزار نفری است که به اجبار ایران را ترک کردند، اما بیان تجربه هر فرد به اشتراک گذاشتن درک و شرایط خود با دیگران است.

خوشحال خواهم شد تمام کسانی که نگران چگونه ماندن من هستند، مرا از نصایح و نقدهای خود بی‌نصیب نگذارند. مطمئن هستم که ایران آبستن حوادث جدیدی است که می‌تواند برای دموکراسی‌خواهی مغتنم باشد، اما مطمئن نیستم که جامعه بتواند از این واقعیت‌های جدید استفاده مفید کند.
می‌خواهم برای اطمینان و تقویت امکان استفاده از موقعیت‌های جدید در راه دموکراسی‌خواهی تلاش کنم پس همدیگر را کمک کنیم.

خالق رمان “جان شیفته” می‌گوید که روح‌های بزرگ در زمان‌هایی به یاری جان‌های قوی نیازمندند.
الگو‌های زندگی من که جان‌های شیفته بودند و راهنمایی‌های همه آنانی که دغدغه فردایی بهتر دارند، کمک خواهند کرد تا به سوی روزهای بهتر گام برداریم، ایران منتظر دموکراسی است.

اگر دل شوریده پردردی ازشرایط سخت وطن دارم، اما همراه کوشنده این کاروان دموکراسی‌خواهی خواهم بود.
در این باره یک سینه سخن دارم که به تعامل با شما خواهم گذاشت.
منبع : چمران نیوز

۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

فلسفه و سرگذشت آیینهای نوروز : زکوی یار می آید، نسیم باد نوروزی ...


فلسفه و سرگذشت آیینهای نوروز


گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین

روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین

ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپهر

برترینش کن برایم این زمان و این زمین



حضرت حافظ


تـاریـخ نــوروز

نـوروز جشن شکوهمند آریایی و آیین کهن یادگار سلسله ها وتمدنهایی است که گــویای پیـشینه تابناك سرزمینهای ( ایران بزرگ ) و جلوه ای مهم از فرهنگ غنی این اقـوام است. نوروز كه چند هزار سال و سده هاست؛ بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن روسـت كه یك جشن تحمیلی سیاسی نیست. آیین زمینی و جهان باوراست. نوروز را هم میتوان آیین دانست، هم میشود تقویم پذیرفت و هم تاریخ آنرا که با تاریخ اساطیر و افسانه ها نسبت دارد، روایتنامه ی دوران پیش از تاریخ تلقی نمود.

نوروز آیین آشنایی انسان با طبیعت است. ازژرفای این باور دانشهایی پدید می آید، که رازناکی و سردر گذشته داشتن این رسم پرشکوه را بررخ نسلها و نحله های گوناگون می کشد. آیین نوروز خاطره های خویشاوندی انسان با جهان و آفرینش رادردل طبیعت بر میتابد. برای همین است که پور سینا آنرا راز آمیز بودن شناسنامه انسان در طبیعت میخواند و دانشنامه بیرونی نیز پراز معانی بکر در ژرفای این باور است.

ابوریحان در آثار الباقية، می نویسد: " برخی از علمای ایران می گویـند: سبـب این كـه ایـن روز را نـوروز می نامند این است كـه در ایـام تهمورث صـائبه آشكار شدنـد و چون جمشید بـه پادشاهی رسید دین خود را تجدید كرد و این كار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز را كه روز تازه ای بود، جمشید عید گرفت".
در آثار پیشینیان آمده است كه، این جشن را نــخست جمشید برپا كرد. گویند در این روز جمشید بـه جنگ دیـوان رفت و آنان را فرمانبردار خویش ساخت. جمشید در این روز بر تختی نشست كـه دیوان آن را می بردند و بـا آن به یك روز راه از دماوند به بــابـل رسید. مردم در تعجب شدند و آن روز را جشن گرفتند. میگویند جمشید که همان یما نخستین پادشاه ازاساطیر بلخ باشد، تخت شاهی آراست وخود برجایگاه نشست. آنگاه همه دانشمندان، فلکشناسان، موبدان کیشها و باورهای گوناگون، افسانه گویان، بزرگان اندیشه در دستگاه پادشاهی و همه نخبگان دوران خویش را فراخواند، تااز سنتها و باورهای گوناگون رسم مشترکی بیرون بیاورد.
خیام نویسنده نوروز نامه دراین باره میگوید:

" سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چـون دانستند كه آفتاب را دو دور بـوده یكی آن سیصد و شست و پنج روز و ربــعی از به اول دقیـقه حمـل باز آید، بـه همان وقت هر روز كه رفته بود بدین دقیـقه نتواند آمدن چـه هـر سال از مدت همی كم شود. چون جمشــید این دو را دریـافت انرا نوروز نام نهاد و جشــن آیـین آورد. پـس از آن پادشاهـان دیـگر مردمان بدو اقتدار كردند.
پایه گذاران ادبیات فارسی نیز در سده های سوم وچهارم خورشیدی، همانند دانشمندان و نوروز شناسان سرگذشت آیینهای نوروزی را رسم جمشیدی خوانده اند وجم را آغاز گرآن آیینها میشناسند. سرایندگانی چون: رودکی، دقیقی، فردوسی، عنصری، خسرو قبادیانی و دیگران نسبت جشن کهن ودیرپای نوروز راچنین یافته اند و برتافته اند:

جهان انجمن شد برتخت او ازآن برشده فره بخت او

سرسال نو هرمز فرو دین برآسوده ازرنج تن دل زکین

بزرگان بشادی بیاراستند می ورود ورامشگران خواستند

به نوروزنوشاه گیتی فروز برآن تخت بنشست فیروز روز

به جمشیدبرگوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند

آیینهایی چون جشن مهرگان، یلدا، سده، سوری و ... هنگام برگزاری از یکشبانه روز بیشتر نیستند، این جشنهارا یونانیان و مردم آسیای میانه نیزبرگزارمیکنند. اماجشن وآیینهای نوروز، دست کم از دوهفته بیشتر ادامه دارد. فلکشناس معروف ابوریحان بیرونی، برگزاری نوروز در زمان جمشید را یکماه میداند. او چنین مینویسد:

" چون جم درگذشت، پادشاهان همه این ماه را عید گرفتند. عیدهاراشش بخش کردند، پنج روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، پنجه دوم رابه اشراف وبزرگان، پنجه سوم را به خادمان پادشاهی، پنج روز چهارم رابه ندیمان ودرباریان، پنجه پنجم را به توده مردم وپنجه ششم رابه برزگران، رعایا و تهدیدستان اختصاص داده بودند".

آیین های نوروز یکباره و ناگهان رسم نشده اند، درهم آمیزی و امتزاج فرهنگی ملل ونحل گوناگون سبب شده است که در این آیین ها نیز دگرشدهایی پیش آید ونسلهادرآن تحولات شگرفی بیارند. برگزاری آینهای نوروز بر روزهای مذهبی و رسم دیگران نیز اثرنموده است، بسیاری از مراسم مذهبی در کسوت نوروز و رسم کهن آریایی درامده اند. اینکه پیش از ظهور اسلام چه رواجهایی از نوروز تاثیر پذیرفته اند وبه آن یکی شده اند، در کنار آینهای نوروز ی فهمیدنی اند. اما همین اعیاد اسلامی نیز در قلمرو اقوام آریایی و فرهنگ زبان فارسی، بگونه نوروز برگزار میشوند. مثلا عید رمضان و عید قربان، در ملت عجم همانند نوروز سفره و ترتیبات سه روزه دارد، اما در عرب زمین چنین نیست.

نوروز در تقویم

گاهشماری هخامنشیان از نوروز

ازگاهشماری های کهن ایران، چیز زیادی نمی دانیم؛ دانسته هایمان در این باره پراکنده و پندارهایمان گوناگون است. هخامنشیان که بزرگترین شاهنشاهی جهان باستان را شکل دادند، بسیار چیزها را از ملل تحت فرمان خود اقتباس کردند و از جمله آن ها یکی هم سال شماری خورشیدی بود که احتمالا پس از تصرف مصر بدست کمبوجیه (۵۲۹ تا ۵۲۲ پیش از میلاد) از مصری ها آموختند.

با این حال، تا پیش از آن که کتیبه بیستون اثر داریوش بزرگ (۵۲۱ تا ۴۸۶ پیش از میلاد) خوانده شود، آگاهی درباره گاهشماری هخامنشی اندک بود، اما وقتی کتیبه بیستون در سده ۱۹میلادی خوانده شد، نام ۹ ماه از سال روشن گردید و نام سه ماه دیگر نیز که به سبب مخدوش بودن بخش هایی از کتیبه آشکار نبود، با کشف الواح تخت جمشید هویدا شد. حالا می دانیم که نام ماهها در تقویم هخامنشی، با نام های اوستایی که در دوره اشکانی و ساسانی رواج داشت ( فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر ... ) فرق می کرد؛ مثل اودکن ئیش که برابر فروردین بود و ثور واهر که با اردیبهشت همزمان بود.

همچنین روز نخست سال برابر بود با آغاز پاییز و این سنتی بود که هخامنشیان از بابلی ها به ارث برده بودند. در بابل همچنین، آغاز زمامداری شاهان، مبدأ تاریخ بود و چون از مبدأ تاریخ هخامنشیان آگاهی چندانی نداریم، برخی پژوهشگران احتمال داده اند که هخامنشیان نیزمانند بابلی ها ، آغاز سلطنت شاهان را مبدأ تاریخ قرار می دادند.


ساسانیان؛ تقویم سال های ۱۳ ماهه

دقیقا نمی دانیم که ماههای اوستایی چه زمانی متداول شد، اما قطعا از سده اول میلادی به بعد، رواج کامل داشت. تقویمیکه سلوکیان، یعنی جانشینان اسکندر، در ایران جاانداختند، مثل تقویم یونانی ها بر مبنای سال قمری بود. مبدأ را هم سال ۳۱۲ پیش از میلاد ، یعنی سال بنیاد سلسله سلوکی قرار داده بودند. هنگامی که اشکانیان، سلوکیان را از ایران بیرون راندند، سال شمسی جایگزین سال قمری شد و مبدأ تاریخ را هم سال ۲۴۷ پیش از میلاد تعیین کردند؛ زیرا در اینسال، تیرداد اول برسلوکوس دوم پیروز شد و سلسله اشکانی قوام پیدا کرد.

ساسانیان نیز، سال شمسی را اساس گاهشماری خود قرار دادند، اما از آنجا که سال مداری یا حقیقی ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و سال عرفی ساسانیان، سرراست ۳۶۵ روز بود، هر ۴ سال یک بار، سال عرفی از سال حقیقی یک روز عقب می افتاد و نوروز با اول فروردین برابری نداشت . همچنین هر ۱۲۰ سال یک بار ، سال عرفی یک ماه از سال حقیقی عقب تر بود. بنابراین منجمان ساسانی تصمیم گرفتند پس از گذشت ۱۱۹ سال، صد و بیستمین سال را ۱۳ ماهه حساب کنند تا مشکل حل شود.

مبدأ تاریخ ساسانیان، جلوس اردشیر بابکان بر تخت شاهی بود، ( ۲۲۶ میلادی ) اما در اواخر دوره ساسانی، جلوس یزدگرد سوم، آخرین شهریار این سلسله مبدأ قرار گرفت که با سال ۱۱ هجری قمری برابر بود. بنابراین تقویمی که ساسانیان برای مردمان پس از اسلام به ارث گذاردند، تقویم یزدگردی نام داشت. ( این تقویم با تقویم دیگری موسوم به یزدگردی قدیم که مربوط به بابلی هاست فرق دارد و درآن تقویم ، یزدگردی به معنای خدایی و ربانی است.

دربارة نوروز از بزرگان دین روايات زيادي در كتب حديث نقل شده است كه معروفتـرين آنها روايت بن خنيس اسـت كـه از نـظـر صحت سند و سلامت راوي مورد تاييد محدثين است. علي بن خنيس مي گويد: بـرامـام صـادق (ع) در نـوروز وارد شدم. فرمود: اين روز را مي شناسي؟ عرض كردم قربانت گـردم اين روزي است كه عجم آن را بزرگ مي شمرند و به يكديگر هديه مي دهند.

حضرت فرمود: “ قسم به بيت عتـيق كـه در مكه است ايـن نيست مگر به جهت امري قديم كه براي تو تفسير مي كنم... نوروز روزي است كه خداوند (در عالم ذر )از انسانها پيمان گرفت كه بندگي و عبوديت او را گردن گذارند و به پيامبرانش ايمان آورنــد و دستورهاي آنان را بپذيرند. آن نخـستين روزي اسـت كـه خورشـيد بتـابيد و بادهاي بـار دهنده وزيدن گرفت و گل و گياهان روي زمين روييدن گرفت. آن روزي است كه فرشته وحي بر پيامبر اسلام (ص) نـازل شـد. آن روزي است كه ابراهيم خليل بت ها را در هم شكـست و تخت فرعون زمـان خود را لرزانيد. روزي است كه امـام علي (ع) بتهاي درون خانه كعبه را به زير افكـند و نابود كرد. آن روزي است كه كـشتي نوح پس از طوفان بر كوه جودي ( آرارات فعلي) قرار گرفت. آن روزي است كه قائم ما در آن روز ظـهور خـواهد كـرد و هـيچ روز نـوروز نيست مگر در آن توقع فرج داريم، به آن جهت كه نوروز از روزها ما و روزهاي شيعه ماست. عجم آن را حفظ كرد و شما اعراب آن را تضييع كرديد.”

تقویم هجری قمری؛ داده اسلام

با آمدن اسلام ، اگر نگوییم تقویم خورشیدی ایرانیان، یکچند در محاق رفت، دست کم می توانیم بگوییم که رواج گسترده خود را نسبت به تقویم قمری از دست داد. تقویم قمری زاییده اسلام نبود، هم ایرانیان از دوران کهن با آن آشنایی داشتند و هم پیش از پیدایی اسلام در جزیره العرب متداول بود. اسلام هم نیامده بود تا به عنوان یک آیین تازه، تقویم درست کند. از این رو همان تقویم رایج جزیره العرب را پذیرفت و اعمال مذهبی را مطابق آن سامان داد؛ روزه در رمضان، حج در ذی حجه ، و نکوهش جنگ در محرم، رجب ، ذی قعده ، ذی حجه (یعنی ماههای حرام که عرب عصرجاهلیت نیز بدان پایبند بود).

لاجرم به تداول تقویم قمری گردن نهادند، وگرنه چگونه می توانستند مناسک مذهبی را در موعد خود به جا آورند؟ ضمن آن که مناسبت های دینی همچون میلاد و بعثت و وفات پیامبر و دهها رخداد مذهبی دیگر بر مبنای تقویم قمری ثبت و ضبط شد. البته با مبدأ هجرت پیامبر از مکه به مدینه. البته سال قمری به سبب کوتاه بودن ماهها، ۱۱ روز از سال شمسی کمتر است و همین یازده روز موجب شده است که تقویم ما ایرانیان با مبدأ هجرت پیامبر در سال ۱۳۸۷ باشد و تقویم اعراب با همین مبدأ در ۱۴۲۹.

تقویم جلالی؛ دقیق ترین تقویم جهان

از آنجاییکه تقویم قمری عیب و ایراد زیاد دارد که گردش ماهها در فصول یکی از آنهاست. اگر فروردین همیشه در بهار است، در عوض رمضان یک زمان در چله تابستان است و زمانی دیگر در چله زمستان! برای مثال، اگر در قدیم می خواستند از کشاورزان خراج سالیانه بگیرند و مقرر میکردند که خراج در ذی القعده گرفته شود، ذی القعده یک زمان در پایان فصل برداشت واقع می شد و زمانی دیگر در آغاز کاشت. بنابراین، عجم تنها به سبب استیلای اعراب ونیز برای انجام تکالیف دینی، به تقویم قمری متوسل شدند. وگرنه حتی خلفای عباسی هم باج و خراج را مطابق تقویم شمسی می ستاندند که همان تقویم ساسانی بود و به علت عدم دقت یا غفلت در کبیسه گیری خالی از اشکال نبود .

برای رفع این اشکال، در نیمه دوم سده پنجم هجری قمری، در زمان سلطنت جلال الدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک توسی، گروهی از منجمان نامدار به سرپرستی حکیم عمر خیام نیشابوری، مأمور شدند که تقویم جدیدی را بر مبنای سال خورشیدی تنظیم کننداین تقویم که به تقویم جلالی معروف است، در سال ۴۷۱ هجری قمری تنظیم شد و تا به امروز، به عنوان دقیق ترین تقویم جهان که هیچ گاه از سال حقیقی عقب نمی افتد و آغاز آن دقیقا منطبق با قرار گرفتن زمین در نقطه اعتدال بهاری است، رسمیت دارد.

البته تا حدود یک صد سال پیش ، رخدادهای تاریخ ایران را با سال قمری ثبت می کردند و حتی فرمان مشروطه نیز با تاریخ ۱۳۲۴ قمری امضاء شد. اما از مشروطه به بعد، رفته رفته، سال شمسی اساس کار قرار گرفت. ابتدا کاربرد غیر رسمی داشت و سرانجام در ۱۱ فروردین سال ۱۳۰۴ خورشیدی، با رأی مجلس شورای ملی رسمیت پیدا کرد.

گذشت سال هــای دراز نه تنها از شكوهمندی سنّتهای نوروزی نكاسته بلكه روشنگر این واقعیت بوده كه بزرگ داشت نوروز و گرامی داشتن سنتهای آن با احساس و اندیشه ایرانی، پیوند ناگسستنی یافته است. عظمت و شكوه خیال انگیز این جشن ملی، پرنده فــكر انسان میهن پرست و علاقه مند به سنتهای دیرین را در عــالم بی انتهای اندیشه به پرواز در آورده و به سوی گذشته هایش می كشاند.

تقویم اویغوری؛ میراث مغولی

غیر از آن تقویمها، گاهشماری های دیگری نیز در خراسان رواج داشته اند که برخی شان هنوز به طور کامل از اذهان عمومی رخت نبسته اند. هنوز این که سال، سال میمون باشد یا خوک یا خرگوش، در شمارش دهه ها به این نامگذاری، اهمیت می دهند. این نوع نامگذاری سال، حاصل چند سده استیلای ترکان و مغولان بر ممالک ایران است.

حیوانات در فرهنگ ترکان آسیای میانه و مغولان جایگاه درخور توجهی دارند و از دیر باز اساس معیشت این جماعت بر شبانی و رمه گردانی بوده است. بنابراین نامگذاری سال به نام حیوانات در تقویم مغولی یا اویغوری چیزعجیبی نیست. این تقویم دارای دوره های دوازده ساله به نام اسب ، گوسفند ، میمون ، مرغ ، سگ ، خوک ، موش ، گاو، پلنگ، خرگوش، سوسمار و مار است. البته اسامی اصلی ترکی است. مثلا یونت ئیل که می شود سال سگ یا سیچقان ئیل که می شود سال موش.

وقتی ناصرالدین شاه در سفرنامه فرنگستان می نویسد: "یکشنبه نهم رجب المرجب از سال جاری یعنی سیچقان ئیل ترکی ... پیش از ظهر به حمام رفتیم"، یعنی او حساب سال و ماه را به تاریخ قمری و ترکی داشته است و لابد که رعیت او هم چنین می کرده اند. کسانی که به پیشانی نوشته و پیش بینی سرشت آدمیان اعتقاد دارند، نام سال های اویغوری را به خاطر می سپارند، چون از آن طریق می توانند طبایع حیوانی را به خلقیات آدم هایی که در سال منسوب به فلان حیوان متولد شده اند، ربط دهند. شاید یکی از علل پایداری تقویم اویغوری در ایران در سده اخیر همین بوده است.

فلسفه آیینهای نوروز

اي توبهار حسن بيا کان هواي خوش
بر باغ و راغ و گلشن و صحرا مبارکست
اي صد هزار جان مقدس فداي او
کايد به کوي عشق که آنجا مبارکست
اي جان چار عنصر عالم جمال تو
بر اب و باد و آتش و غبرا مبارکست
هر دل که با هواي تو امشب شود حريف
او را يقين بدان تو که فردا مبارکست

مولانا

موسم آفرینش جهان بارش باران های بهاری، برآمدن شکوفه ها و برگ آوردن درختان، طولانی شدن روزها و ساعات روشنایی، گذشتگان را بر این اعتقاد راسخ کرده بود که نوروز، زمان پیدایش و آفرینش جهان است. نیاکان اساطیری ما معتقد بودند که از اولین روز فروردین، روان بهشتیان همه به این کیهان بازمی گردند و هر یک به میهن و موطن خود فرستاده می شوند. حتی دوزخیان در این روز به همراه روان بهشتیان به زمین فرستاده می شوند، مانند کسی که به سفر برود و پس از دیر زمانی به وطن خویش بازگردد.

پیشینیان در گذشته به شادی به عنوان عنصر نیرو دهنده به روان انسان، توجه ویژه ای داشتند. آنها براساس آیین زرتشتی خود چهار جشن بزرگ و ویژه تیر گان، مهرگان، سده و اسپندگان را همراه با شادی و سرور و نیایش برگزار مى کردند. در این بین نوروز بنا به اصل تازگی بخشیدن به طبیعت و روح انسان همچنان پایدار ماند. گرچه با توجه به قانون تغییر پدیده های فرهنگی، نوروز هم ناگزیر نسبت به گذشته با دگرگونی هایى همراه است.»

روز اورمزد روز نخست ماه فروردين ( حمل ) سرآغاز جشن نوروز است. براساس تقویم جمشیدی خیام نیشابوری، نوروز برخلاف ساير جشن ها به برابری نام ماه و روز بسته نیست، ازهمین رو بر ساير جشن های باستانی برتری دارد. در مورد پيدايی اين جشن افسانه های بسيار است اما آنچه به آن جنبه ی رازوارگی می بخشد، آيين های بسياری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام میگيرند.

فلسفه نوروز برامده از آینهایی است که از هر سر ی که آغاز میشوند در همین یکماه نوروز، قرار دارند. نوروز هميشه و در همه جا با هيجان و شفتگی آغاز می شود، این کارحيرت انگيز ی نيست چرا که گرایش به نظم يکی از مظاهر آن است. اقوام آریایی یا ایران باستان ناآرامی را ريشه ی آرامش و پريشانی را اساس سامان پذیری می دانستند. در پاره ای از مراسم نوروزی روزهای پیش از برگزاری، کمی پریشانی و درهم شدگی را به عمد بوجود می آوردند.

چنان که در رسم باز گشت ِمردگان ( از 26 اسفند تا 5 فروردين ) عقيده داشتند که فروهرها يا ارواح درگذشتگان باز می گردند، افرادی با صورتک های سياه، برای تمثيل، در کوچه و بازار به آمد و رفت می پرداختند و بدينگونه فاصله ی ميان مرگ و زندگی و هست و نيست را در هم می ريختند و قانون و نظم يک ساله را محو می کردند.

بازمانده ی اين رسم آمدن حاجی فيروز يا آتش افروز بود که تا چند سال پيش نيز ادامه داشت. از ديگر آشفتگی های ساختگی، رسم «مير نوروزی»، يعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در اين رسم به قصد تفريح کسی را از طبقه های پايين برای چند روز يا چند ساعت به سلطانی برمی گزيدند و سلطان موقت - بر طبق قواعدی - اگر فرمان های بيجا صادر می کرد، از مقام اميری برکنار می شد. حافظ نيز در يکی از غزلياتش به حکومت ناپايدار مير نوروزی گوشه ی چشمی دارد :

سخن در پرده میگويم، چو گل ازغنچه بيرون آی

که بيش از چند روزی نيست حکم مير نوروزی

آیین سوری؛ در چهارشنبه از پسین سال

آیین گاو خنک؛نیایشی برای کار دهقانی

آیین گلگردانی؛دختران و نوجوانان

آیین خانه تکانی خانواده ها

آیین زیارت مردگان بازماندگان

آیین آشتی کنان؛ پوزشخواهی از رنجیدگان

آیین آراستن وپیراستن؛تن و پوشایی

آیین بزکشی و سواری؛اسپ سواری

آیین پهلوانی ورزم ورزی؛ کشتی گیری

آیین سرخپوشی؛ وسرخگذاری ( پیرهن سرخ و چمن سرخ و وطن سرخ شود) این همان آیین حاجی فیروز است که در ایران رسم دیگری است.

آیین سمنک پزان؛ این آیین خیلی پهنا ودامنه دارد.

آیین شاگونی؛ بدخشانیان ازیکماه پیش آمادگی میگیرند و در بامداد نوروز پس از رسم نیایش نیکخواهی برای آینده چهاروا میکشند و در شب نوروز جشن ویژه برگزار میکنند.

آیین نقش کدبانو؛ درنخستین روز نوروز، مردان، پسران ودختران نوجوان با نان ونرمی مخصوص، به عیدگاه میروند. کودکان از آنجا غرفه برمیدارند وبه اهل خانه می آورند.

آیین نیایش تندرستی؛ بزرگان به گردگاه میروند وبرای تندرستی همه مردم خویش آرزوها میکنند.

آیین نیایش به سیاووش؛ درایام کهن برای سیاووش رسم احترام بجا میکردند، اما پس از اسلام اینکار را برای رابعه بلخی، رضیه غوری و بقیه انجام میدادند.

آیین سیر نوروزی؛ همه زنان ومردان، کودکان و جوانان و مردم با آراستگی تمام به آراستگاه میروند.

آیین خواستگاری:

آیین راستکاری: که از آیین زردهشتی بزامده است.

مراسم گلگردانی یک هفته قبل از نوروز از سوی کودکان اجرا می شود. کودکان با برگزاری مراسم گلگردانی به دیگران پیام می رسانند.

دلشاد رحیمف، محقق تاجیک می گوید: "چون نوروز با بهار برابر می رسد، مژده بهار را کودکان می آرند. و آنها رسم ویژه ای دارند. کودکان به کوه و دمن رفته و از آنجا گل زردک یا سیاهگوش می چینند. سپس با گلدسته ها ده به ده می گردند و به ساکنان روستا پیام رسیدن بهار را با شعر ویژه می رسانند:

گل آوردیم از آن پایان!خبرت می کنیم دهقان!بده غله به گلگردان!بهار نو مبارک باد!

ابوبکر محمد نرشخی در "تاریح بخارا" به یک آیین سغدیان ساکن شهر بخارا اشاره کرده و اسطوره سیاوش را با نوروز سغدیان ارتباط می دهد.

"چون میان سیاوش و افراسیاب بدگویی کردند، افراسیاب او را بکشت و او را در گذر کاهفروشان که آن را دروازه غوریان خوانند، دفن کردند. و مغان بخارا بدین سبب آن جای را عزیز دارند و هر سالی هر مردی آنجا یک خروس بدو بکشند پیش از برآمدن آفتاب روز نوروز.

و مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوهه ها هست، چنانچه در همه ولایات معروف است و مطربان آن را سرود ساخته اند و می گویند. و قوالان آن را گیریستن مغان خوانند و این سخن زیادت و سه هزار سال است.."

به نوشته نثار شکرمحمدف در ناحیه های بدخشان در روز نخست نوروز رسم "سرخ گذاری" رایج بوده است: "در وخان و غاران (اشکاشم) و قسمی از محلهای شغنان و راشت قلعه مرد خانه صبح بروقت روز اول نوروز زا خدیر ایام به جایی که زربید است، می رود و از آن جا چند نوده شاخ گرفته، آنها را گلبری می کند و در یگان جای سقف خانه می گذارد. پس از انجام این عمل یگان چیز (عمدتا متاع) سرخرنگ را گرفته، به بالای بام می رود و آن را در لب روزنه می گذارد. این رسم را "سرخ برآری" یا "سرخی گذاری" می گویند."

در جای دیگر، همین پژوهشگر از تازه کردن خانه ها از سوی زنان بدخشانی خبر می دهد: "تازه کردن خانه را انجام داده، یکی از زنها دو کلچه در آستین گذاشته، رویمال سرخ به سر انداخته، با کوزه برای آب به سر چشمه می رود..."

مردم شناس اکرام الدین محیی الدینف نیز از این عادت قدیمی بدخشانیان یادآور شده، می نویسد: "در صبح نوروز، در ساعت کیوان صاحب خانه در حالی که همه اعضای خانواده خوابند، برخواساته نماز می خواند و سعی می کرد که آیینهای سنتی را اجرا کند. او پوستینش را چپه کرده، از بالای سرش می کشید؛ تنها دو چشمش می نمود، زیرا کسی از اهل خانواده نباید روی او را ببیند و یگان لباس سرخرنگ یا پارچه متاع سرخ را گرفته، از خانه بیرون می رفتو او به طرف آفتاب برا (شرق) رفته، متاع سرخ (یا لباس و یا پارچه پلاس سرخ) را به بالای دیوار حولی یا شیگه دیوار می انداخت."

رشید قادرف، فرهنگ شناس تاجیک، می نویسد که تاجیکان دیهه های وادی کشرود (یا قشقه دریا) ازبکستان در ایام نوروز مراسم جفت برآران برگزار می کردند.

دهقانان دیهه ورغانزه آن روز بعد از دعا و فاتحه گیری به سر زمین می رفتند و به شاخهای برزه گاو روغن زغیر و به نوگ شاخها رنگ سرخ می مالیدند.

در آیین حاجی فیروز در ایران نیز حاجی فیروز با لباس سرخ در کوچه ها پیدا می شود. حلاصه، همه این نمونه ها را می توان به اسطوره سیاوش پیوند داد که در زمانهای خیلی قدیم به عنوان ایزدی پرستش می شد و با گذشت زمان طولانی دیگرگون شده و نماد سیاوش در تصورات و اساطر ایرانی از مرتبه یزدانی به درجه حماسی تبدیل یافته است.

اما در میان مردم مراسم و آیینهای مربوط به ایزد گیاهان و بازگشت فروهر او در جشن نوروز تا زمان دیرتری باقی مانده اند.

به این ترتیب، در ایام نوروز رسم و آیینهای مرموز و پراسرار خیلی زیادند که این جشن را باز هم زیباتر و شکوهمند تر می گردانند.

آشکار ساختن این رمز و رازها ما را به سوی تفهم واقعیت و ماهیت اصلی نوروز برده و به مناسبت بین انسان و طبیعت در فرهنگ مردمان ایرانی تبار روشنی می اندازد.

این رسم هم به اين نکته اشاره داردکه، در آغاز نوروز جای بود وباش، خانه ها، باغ وباغچه، بند وروزن منزل، دور وبر آشیانه و لباس و پوشاک، اگر نو اند نو واگر نو نباشند باید پاکیزه وتکانده شوند. دراین رسم و در از آنزمان تا هنوز، تمام خانه برای نظافت زير و رو می شد. در بعضی از نقاط فلات رسم بود که حتی خانه ها را رنگ آميزی می کردند و اگر ميسر نمی شد، دست کم همان اتاقی که هفت سين را در آن می چيدند، سفيد می شد. اثاثيه ی کهنه را به دور می ريختند و نو به جايش می خريدند و درآن ميان شکستن کوزه را که جايگاه آلودگی ها و اندوه های يک ساله بود واجب می دانستند.

مردم ظرف های مسين را به رويگران می سپردند. نقره ها را جلا می دادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک می کردند. فرش و گليم ها را از تيرگی های يک ساله می زدودند و برآن باور بودند که ارواح مردگان فروهرها ( فروردين ) در اين روزها به خانه و کاشانه ی خود باز می گردند، اگر خانه را تميز و بستگان را شاد ببينند خوشحال می شوند و برای بازماندگان خود دعا می فرستند و اگر نه، غمگين و افسرده باز می گردند. از اين رو چند روز پیشتر در خانه مُشک و عنبر می سوزاندند و شمع و چراغ می افروختند.

آیین نیایش و آمرزش مردگان

آیین نوروز برای مردگان نیز جایگاه قایل بوده است. پنجشنبه های آخر سال مردم به گورستان میروند، همچنان رسم بود که زن ها روز آخرين آدینه ی سال درگذر، بهترين غذا را می پختند و برگور ستان درگذشتگان می گذاشتند. این خوراکیها بیشترینه از گردو وکنجد و دانه های روغندار فراهم میشده اند. این ویژگی برخاسته از دانش حکیمانه ی رمز شناسان و پرستاران بیمارها برای تدارک خوراکیها ی پرهیزانه بوده است. شامگاه آن شب همه خانواده ها بر در خانه هایی که درآن سال درگذشته ای داشت؛ می رفتند و دعا می فرستادند. نام این رسم آن بودکه می گفتند: برای مردگان عيد گرفته اند.

آیین پیش اندیشی ونیک اندیشی

بیست روز پیشتر از نوروز، سبزه سبز می کردند، دانه ها را که عبارت بودند از گندم، جو، برنج، لوبيا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، ذرت و ماش وارزن، در ظرفهایی میرویاندند و به نماد شماره ی هفت، نماد هفت امشاسپند يا دوازده شماره ی مقدس برج ها در ستون هايی از خشت خام برمی آوردند و باليدن هر يک را به فال نيک می گرفتند. بدان باور بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهند بود. درهمه خانه ها و خانواده ها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت ( انديشه ی نيک )، هوخت ( گفتار نيک ) و هوورشت ( کردار نيک) سبز می کردند و جان خویش و روان نياکان را موجب بالندگی و رشد آنها می دانستند.

چهارشنبه سوری

که از دو کلمه ی "چهارشنبه"منظور آخرين چهارشنبه ی سال و "سوری" که همان سوريک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای "چهارشنبه ی سرخ"، مقدمه جدی جشن نوروز بود. در ايران باستان بعضی از وسايل جشن نوروز از قبيل آينه و کوزه و اسفند را به يقين شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهيه می کردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و البته خريد هر کدام هم آيين خاصی را تدارک می ديد. غروب هنگام بوته ها را به تعداد هفت يا سه (نماد سه منش نيک) روی هم می گذاشتند و خورشيد که به تمامی پنهان می شد، آن را بر می افروختند تا آتش سر به فلک کشيده جانشين خورشيد شود. در بعضی نقاط ايران برای شگون وسايل دور ريختنی خانه از قبيل پتو، لحاف و لباس های کهنه را نیز می سوزاندند.


چرا نوروز در اولين روز فصل بهار است؟
استاد محيط طباطبايـي براساس محاسبه عمر خیام گفتـه است، بايد دانست طول مدتي كه آفتـاب يك دور حــركت انتقالي خود را به دور زمين انجام مي دهد 365 و 5 ساعت و 48 دقيقه و يك ثانيه است و اين كسـر به مـرور زمان از قديـم به اين طرف مقدار آن در محاسبه تغيير پيدا كرده و هـر چـه جلوتـر آمـــده دقيقـتر شده است. در زمانهاي قديم مثلا در دوره ساساني اين كسر را 6 ساعت تمام حساب مي آوردند.

بنابراين در هر چهار سال متوالي جمـــع اين كسرهاي ساليانه به يك روز مي رسيد براي اين كه آغاز سال از آن موقع طبيعي يعني اول تابستان كه منسوب به زرتشت بــود، تـجاوز نـكند، به جاي آن كه هر چهـار سال يك روز بـه سـال چهارم، مثل اين ايام بيفزايند، و آن را كبيسه كنند، هر 120 ســال از جمع اين ربعها يك ماه درست مي كردند و به آن سال اضافه مي كردند و آن را سال كبيسه مي گفتند.

بنابراين در هـر 120 سـال از اول تـابسـتان تـا اول بـرج جوزا تغيير مكان پيدا مي كرد و در سال صد و بيستم دوباره بر مي گشت به جاي خودش. بعد از سلطنت يزد گرد و انقراض دولت ساساني، ديگر كـسي اين حساب كبيسه را نگاه نداشت در نتيجه نوروز هر 120 ســـال يك ماه جلو افتاد. تا اوايل سلطنت محمود غزنوي، اوّل فـــروردين با اوّل بــرج حمل منطبق شد و نـوروز از جـاي قـديم خــود كـه اول تابستان باشد، به اوّل حمل منطبق شد. به اين ترتيب جديد سبب ابداع وضع تازه اي در تاريــخ وقت شمار مي شد.

اوّل سال را از آغاز بهار يا اعتدال ربيع به حساب آوردند و پنـج روز به پنـجه دزديده يا خمسة مسترقـه را بر آخر اسفنـد افزودنـد. بايـد به ياد داشت كـه راه محاسبـة سال و مــاه پارسي مـانند مصري بر حسـاب ماهـي 30 روز در دوازده مـاه و پنــج روز اضافه در آخر ماه دوازدهم بود

تحقیق : آقای بیژنپور