۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

پیشکش به مهدی خزعلی عزیز و غصه هایشان که شبیه غصه های ما است


بنام آرام کننده ی غصه ها



غصه های من



غصه های من شبیه فقر نان سفره هاست

شبیه سرخی صورت بی سیلی

غصه های من شبیه درد شعر شاملوست

شبیه آن صدای آسمانی اش

غصه های من شبیه پینه های دست پیرمرد است

شبیه خنده های مزرعه

غصه های من شبیه تکه های کاج در دست تاج است

شبیه ناله های بی گناه یک تبر

غصه های من شبیه نینوای شعمدانی و حسن یوسف است

شبیه کربلای گرم باغچه

غصه های هم شبیه قصه های شهر خفته است

شبیه شب نخفتن پدر

غصه های من شبیه مادران داغدیده است

شبیه رنج سرد دلهایشان

غصه های من شبیه لحظه های التماس کودک است

شبیه خواهش اشک چشم هایش

غصه های من شبیه غربت وطن پرستان دل مرده است

شبیه هر غروب و هر طلوع ناگزیر

غصه های من شبیه مرگ رویای توست

شبیه لحظه ی تولد وطن

غصه های من شبیه تکرار شوریدگی است

شبیه ترد گفتنت

غصه های من شبیه کوه غصه های ماست

شبیه بودن و نبودن

غصه های من شبیه دست مردم است

شبیه خالی شدن

غصه های من شبیه رود خون آزادی است

شبیه آن شهید بی قبر

غصه های من شبیه میله های سلول توست

شبیه تلخ انفرادی ات

غصه های من شبیه جای هر شکنجه است

شبیه تازیانه ها تجاوز

غصه های من شبیه اعتراف زرد زورکی است

شبیه ترس بی زبان

غصه های من شبیه قتل عام یک صداست

شبیه آغوش مادرت

غصه های من شبیه عقده های دختران چادر است

شبیه نعره های باکره

غصه های من شبیه عفریته ی کسالت است

شبیه آخرین دم و باز دم

غصه های من شبیه درد سقف خانه هاست

شبیه چکه های آب

غصه های من شبیه رنگ های نقاشی کودکی است

شبیه آخرین نفس های یک مداد رنگی

غصه های من شبیه خواب کودکان نوروز و عیدی است

شبیه کفش نو لباس نو

غصه های من شبیه فردا ، نداشتن ، قفس شده است

شبیه امروز و دیروز

غصه های من شبیه رنگ پر رنگ سبز و بهار است

شبیه ندا ، سهراب و ترانه

غصه های من شبیه شهید و خیابان و نعره است

شبیه جوی خون مولیان

غصه های من شبیه شعر من ستمدیده است

شبیه دست های من

غصه های من شبیه این شباهت نفرین شده است

شبیه تلخ روز ستم

غصه های من شبیه آینده و کودکم کودکت کودکان ماست

شبیه قرن های بعد

غصه های من شبیه انتظار تلخ بابا شنیدن است

شبیه یک صدای بچگانه

غصه های من شبیه یک نگاه جامانده در نگاه همسر است

شبیه مرد بی ملاقات

غصه های من شبیه ایستادگی های سال ها زن است

شبیه فروغ و تا ابد

غصه های من شبیه طعم تلخ و طنز یک نمایش است

شبیه هنر در قفس

غصه های من شبیه غارت سرزمین مادری است

شبیه چاه های چپاول

غصه های من شبیه صیغه های پشت منبر است

شبیه لحظه ی دروغ و دین

غصه های من شبیه یک هزار و چارصد سال بردگی است

شبیه دزدیدن زبان مادری

غصه های من شبیه ایران نباشد تن من مباد است

شبیه مارهای شانه اش

غصه های من شبیه دست ما در آسمان بی کران شده است

شبیه مچبند سبز

غصه های من شبیه روزهای ماه خرداد و دروغ است

شبیه رای و پس گرفتنش

غصه های من شبیه شانه های بی خدا حافظی است

شبیه بدرود رود

غصه های من شبیه غصه ها و هق هق قرن های توست

شبیه بغض و لرزشش

غصه های من شبیه یک درخت و یک برگ روی آخرین شاخه است

شبیه خش و خش پاییز

غصه های من شبیه آن شب و طناب و چار پایه هاست

شبیه رقص روی ذهن ها

غصه های من شبیه شیحه ی سنگ های بی گناه سمت توست

شبیه نشکستنت

غصه های من شبیه زوزه ی گلوله از رسیدن به قلب توست

شبیه باران تیر

غصه های من شبیه آرش و کمان و تیر اوست

شبیه ایران و کوه

غصه های من شبیه اشک رستم و خنده های سهراب است

شبیه یک تراژدی

غصه های من شبیه ناله های واژه ی مرد است

شبیه خودکشی

غصه های من شبیه شعر من شبیه بی ردیف و قافیه است

شبیه این قلم

غصه های من شبیه هر چه باشد مهم نیست

شبیه سرزمین ماست

غصه های من شبیه من شبیه تو شبیه ماست

شبیه روز پیروزی





اسفند ماه نود / 3.2012

۱ نظر:

  1. چقدر لمس شدنی هستند این غصه ها. پایان بندی شعر خوب و قوی بود.

    پاسخحذف