۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

یک “فریاد” در سینه دارم

مادر شبنم سهرابی: مژگان مدرس علوم
 
مادر شبنم سهرابی: یک “فریاد” در سینه دارم
به نقل از جرس :
در حالیکه بیش از دو سال از شهادت شبنم سهرابی می گذرد اما پیگیری های قضایی خانواده وی تاکنون به نتیجه نرسیده است. شبنم سهرابی از کشته شدگان ششم دی ماه و در جریان راهپیمایی روز عاشورای سال 88 است که توسط اتومبیل نیروی انتظامی زیر گرفته شد و به گفته شاهدان عینی خودروی نیروی انتظامی چندین بار از روی وی رد شده است. مردم حاضر در صحنه او را بر روی دستها بلند می کنند و به بیمارستان می رسانند اما ساعاتی بعد شبنم در بیمارستان به علت شدت جراحات جان می سپارد.
اینک، در آستانه سومین فروردینی که او در کنار ما نیست، به سراغ خانواده اش رفتیم تا یاد او را گرامی بداریم و پای درددل اعضای خانواده این شهید جنبش سبز بنشینیم.

مادر دلشکسته شبنم سهرابی که بارها برای عدم مصاحبه با رسانه ها تحت فشار نهادهای امنیتی قرار گرفته است به "جرس" می گوید: "از شبنم که حرف می زنم می گویند چرا مصاحبه کردی؟ آخر من که چیزی نمی گویم، نه به کسی توهین می کنم، نه حرف ناحق می زنم. من یک مادرم که دلم سوخته اگر اینها را هم که نگویم دق می کنم. شبنم را با سختی و تنها بزرگ کردم هم برایش مادر بودم هم پدر در بیمارستان کار کردم تا او را به سر و سامان رساندم. دختر دسته گلم رفت و جنازه اش را تحویلم دادند. فقط واگذار می کنم به همان صاحب عاشورا، ما هم خدایی داریم و این جور نمی ماند."

خواهر کوچک شبنم نیز با بغض و گریه از درد فراق خواهرش می گوید: "تمام لحظاتی که با شبنم گذراندم برایم خاطره است، اینکه از کدام این لحظه ها بگویم سخت است. وقتی دختر کوچک شبنم را می بینم درد و غصه تمام وجودم را می گیرد که در این سن کوچک باید مادرش از او گرفته شود. الان مادرم سرپرست نگین دختر شبنم است و هیچ پشتوانه ای ندارد. مدام از من سوال می کند خاله چرا من مادر ندارم؟ نمی توانم به بچه های مدرسه بگویم مادر ندارم... من هم جز بغض هیچ جوابی پیدا نمی کنم تا او را آرام کنم. مرگ شبنم چنان ناگهانی بود که الان همه از شوک بیرون نیامده ایم. مادرم در این دو سالی که شبنم را از دست دادیم خیلی پیر شده و انگار ده سال را گذرانده است. شبنم برای ما بیشتر از یک دختر و خواهر بود. او همیشه با ما بود. همیشه حواسش به ما بود و ما هم تمام امیدمان به شبنم بود. خاطرم است که دانشگاه آزاد قبول شده بودم و می خواستم نروم، اما شبنم گفت که "تو درست را بخوان من شهریه دانشگاه را می دهم" و همیشه مراقب ما بود."

داغ از دست دادن این عضو خانواده چنان سنگین است که لحظه ای دست از تلاش برای شناسایی و معرفی قاتل بر نمی دارند اما علی رغم این تلاش ها، پیگیری های قضایی مادر شبنم تاکنون به نتیجه ای نرسیده و دلگیر از بدرفتاری و برخوردهایی که با او در این پیگیری ها انجام می شود، بیان می کند: " یک "فریاد" در سینه دارم. اینقدر خسته ام... خیلی اعصابم خرد است و خیلی دل من را سوزاندند. شهید شدن دخترم یک طرف، دهن کجی کردن اینها یک طرف، برای پیگیری به دادگاه که می روم اصلا محل نمی گذارند، انگار نه انگار که مادر یک شهید هستم..."

خواهر شبنم در این خصوص ادامه می دهد: "مادرم مدام در حال پیگیری است اما اینقدر با او بد برخورد می کنند که فقط می گوید خدا جواب آنها را می دهد و ظلم پایدار نیست. کسی هیچ مسئولیتی به عهده نمی گیرد و هیچ جوابی نمی دهند. الان هم تمام دغدغه مادرم بزرگ کردن نگین دختر شبنم است."

مادر شبنم از زیباترین خاطره دخترش یاد و ذکر می کند: "بیمارستان شب کار بودم، وقتی خانه آمدم شروع به کار خانه کردم و ظهر می خواستم بخوابم که یکدفعه شبنم آمد و جیغ کشید "مامان دانشگاه رشته مدیریت صنعتی قبول شدم، مامان قبول شدم..." اینقدر خوشحال بود. دور اتاق می چرخید و می گفت قبول شدم، قبول شدم...هیچوقت آن روز را از یاد نمی برم خنده هایش، شادی هایش و آرزوهایش...همه رفت، همه با شبنمم رفت...الان هم تمام تفریحم این شده که بروم بهشت زهرا و بیام. تنها یا با بچه ها می روم بهشت زهرا و می گویم شبنم اومدم( در این لحظه گریه به او امان نمی دهد و پس از لحظاتی مکث جملات را با اشک و آه بر زبان جاری می کند) می نشینم بالای سر قبرش و می گویم شبنم آخه تو چه کرده بودی که اینطوری به شهادتت رسانند؟ چنان دلم از درد فشار می آید... یک لحظه چهره دخترم را نمی توانم فرموش کنم. بی تاب سر خاکش می روم تا بلکه در کنار مزارش آرام شوم و بیایم خانه و دخترش را که بی تابی مادر است آرامش دهم....شب و روزم شده گریه، این همه آدم در خیابان رفت و آمد می کنند فقط بچه من زیادی بود...بخدا خیلی سخت است، زمان هم نمی گذرد. بعضی اوقات فقط می خواهم با یکی حرف بزنم و دردهایم را بگویم تا کمی سبک شوم. آخر به چه کسی بگویم که چه می کشم! دلم می سوزد، جگر گوشه ام را گرفتند. خدا به همه مادرها صبر بدهد تا این درد را تحمل کنند..."

مادر این شهید جنبش سبز در پایان می گوید: "بعد از شهادت شبنم ما دیگر عیدی نداریم و هیچوقت سفره هفت سین نمی اندازم. نگین بی تابی مادرش را می کند دخترانم ناراحت و افسرده هستند... از وضعیتمان بعد از رفتن شبنم چه بگویم؟! ما هر روز در خانه امان عاشورا و تاسوعاست. اصلا کسی سراغی هم از ما نمی گیرد فقط یکبار خانم رهنورد آمد خانه امان و دلجویی کرد. نماز ظهرش را خواند و ساعتی در کنارمان بود و رفت..."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر