۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

فشار نامه




نترسید فشار بدهید



فشار دادن که ترس ندارد ، فشار را تحمل کردن ترسناک است



فشار نه در اصطلاح و نه در عمل چیز خوبی نیست



هر چند استفاده های کثیفی از آن می شود !



باور نمی کنید ؟ یعنی دروغ می گویم ؟



خدایی درباره ی هر چیزی می شود دروغ گفت جز فشار ...



قبول ندارید ؟!



آدم ها شبی یکدیگر را فشار می دهند و یک چیزهایی با فشار از خودشان خارج می کنند



و با فشار تقدیم یکدیگر می کنند و یک آدم تازه تحت فشار ساخته می شود



آدم با فشار به دنیا می آید / تحت فشار آدم می شود



تحت فشار زن می گیرد و تحت فشار شوهر می کند



تحت فشار زندگی اش را تحمل می کند



تحت فشار دوست می دارد ... تحت فشار عاشق می شود



همین الان از بالا دارند فشار می آورند



یعنی همه به بالا فشار می آورند و بالا هم به مردم فشار می آورد



فکرش را بکنید ! اگر این فشار ها یک روز فشار نیاورند چه گلستانی می شود دنیا



چه سرزمینی می شود سرزمین ما



چه مردمی می شویم ما برای نثل فردامان



چه زندگی هایی می شود



چه نثلی می شود 100 سال دیگر ...



دیدید چقدر فشار بد است ؟!!!



فشار هر کسی را یاد چیزی می اندازد



یعنی یک جورایی فشار برای هر آدمی یک خاطره رقم زده که فراموش نکند فشاری هم هست



مثلا خود من با هر فشاری به یاد دانشجو می افتم



دست خودم نیست



کلا وقتی فشار می آید به یاد این واژه ی پر درد می افتم



یا مثلا یکی یاد انتخاب می افتد



چی می دانم چرا ؟ ولی می افتد



گاهی هم بعضی آدم ها فشارشان می افتد



البته وقتی که بهشان فشار می آید و به ماه خرداد فکر می کنند



هر چند فشار خیلی مبسوط است



ولی امکان ندارد تا به حال به کسی فشار نیامده باشد



تازه آنهایی که در جوامع متمدن و دارای دموکراسی زندگی سر می کنند



روزی دو یا سه بار به خودشان فشار می آورند



فقط فرق فشاری که آنها به خودشان می آورند و فشاری که به ما می آید



این است که آنها به خودشان فشار می آورند و در امتداد فشار می خندند قش و قش قش



به ما فشار می آورند عده ای و ما گریه می کنیم و آنها می خندند قش و قش وقش



شاید الان شما پیش خودتان بگویید به این بیچاره چه فشاری آمده که هی از فشار می نویسد



ولی باور بفرمایید این فشار به همه ما آمده و همچنان می آید



ولی خب یکی مثل من طاقت فشار را ندارد و یکی مثل شما تابتان زیاد است



حالا بماند که کدامشان بهتر است ...



خلاصه از این فشارها بسیار انواع گوناگونی هست



بعضی هم هزار می دهند و فشار می دهند



بعضی ها هم هزار می گیرند و فشار می خرند



بعضی هم نه هزار می دهند نه هزار می گیرند نه فشار می خرند



این آدم ها بیشتر آب زیر کاهند و بی هوا به ملت فشار می دهند و فشار می دهند



من خودم بارها به چشم دیده ام که این ها یک دستمال می بندند به سرشان و با آن وصل می شوند به بالا



بالا که می گویم نه آن بالا بالاها ... آنقدر بالا که برسی به یک دستمال دیگر ...



اینها هی دم از خدا می زنند و گناه و بهشت و جهنم



بعد به خودشان می رسد آن چیز دیگر می کنند ... فشار است دیگر چه می شود کرد ؟



از این گونه فشار ها در زندان ها هم دیده شده است



دیده شده است که بعضی در خیابان به  دولت فشار داده اند



دولت هم یک گروهی ساخته بنام گروه فشار



حالا حساب کنید این گروه می آید توی خیابان های بی گناه و به مردم که شعار می دهند فشار می دهد



بعد مردم فشار دیده را می کنند توی یک می نی بوس البته با فشار



و بدون انکه به قاضی فشار بیاورند او حکم صادر می کند با فشار



صحنه ؛ مثلا کهریزک ... مامورین صبح و ظهر و شب روزی 100 بار به فشار دیده ها فشار می آورند



البته با باتوم برقی ، کابل و با انواع و اقسام فشار دهنده ها



بعد یکی الکی الکی زیر آن همه فشار الکی جان می دهد



یکی زرتی زیر اولین فشار اعتراف می کند و بعدا گندش در می آید که از گروه فشار بوده است



یکی هم که برایش از بیرون به قاضی فشار آورده اند به مامورین فشار می دهد با رشوه و آزاد می شود



یکی هم همچنان زیر بار آن همه فشار طاقت آورده است و به خانواده اش فشار می آورند



که بیایند و بگویند که می خواهند به او فشار بیاورند که بگوید گه خوردم



ولی او همچنان فشارها را مردانه می خرد به جان



حالا شما پیدا کنید پرتقال فروشی را که فشار می فروشد !!!



البته من مجبورم که به همه ی خوانندگان محترم فشار بیاورم که به من فشار نیاورند



که من بپذیرم که این نوشته ام سیاسی است و فشار بهانه است



خلاصه اینکه در این عرصات که هی این فشار می آورد و آن فشار می آورد



با فشار مطبوعات فشار بالایی ها کم می شود و بعضی از فشار دیده ها آزاد می شوند از زیر فشار



بعضی ها را هم تحت فشار می گذازند که دیگر هیچوقت ننویسند



بعضی ها را هم آنقدر فشار می دهند که بکارت حضورشان جر می خورد



حالا چه فرقی دارد این فشار دیده ها زن باشند یا مرد ؟



مهم این است که آنها بی رحمانه فشار دیده اند ، فشار فشار فشار ... لعنت بیش بادا ...



بی خیال ، حالا شما هم می خواهید به این کلمات فشار بیاورید که دیگر به خواننده ها فشار نیاورند



ولی گفتم که این فشارها انقدر زیادند که ریشه ی هر کدام را تحت فشار بگذارید



از جایی دیگر فشاری دیگر زمین را فشار می دهد و سبز می شود



گفتم سبز یاد روزهای فشار افتادم



از طرفی بعضی ها فشار می آوردند به بالایی ها



بالایی ها هم فشار می آورند به مردم



خلاصه اینقدر فشار تو فشار شد که بالایی هم فشار دادند به زندان ها و کلی آدم فشار دیده مردند



بعد رئیس دستور گرفت و به تلوزیون فشار آورد که بگوید این مردمی که کشته شدند تحت فشار نبودند



اصلا خودشان الکی الکی تحت فشار خودشان مردند ... تازه به ما چه ...



ولی دنیا که سکوت نکرد



فرتی به تلوزیون فشار آرود که همه چیز را تکذیب کند



ولی با تمام فشارها چیزی تکذیب نشد و فشارها بیشتر شد



اینجوری بود که دنیا هم فهمید اینجا چقدر فشار هر روز زاده می شود



و چقدر مردم تحت فشارند ...



از فشار گفتن بسیار است ولی می ترسم به کلکم فشار بیاید و اوق بزند



طفلکی کاغذها تحت فشار قرار بگیرند و پاره پاره شوند



بعد مجبورم دوباره پاره پاره بنویسم که اصلا حال و حوصله اش نیست مگر تحت فشار باشم



این روزها فکرم را تحت فشار گذاشته ام و به این فکر می کنم



که چطور می شود خدا را تحت فشار گذاشت که آدم را از اول بسازد



و برای هیچ آدمی شیار نسازد که فشاری زائیده شود



به اعتقاد من اگر شیارها نبودند هیچ فشاری نبود



پس نتیجه می گیریم اولین اشتباه را خدا کرد ، حالا اینکه تحت فشار بوده یاد نه نمیدانم



یا اصلا چه کسی توانسته او را تحت فشار بگذارد



یا اصلا شاید خودش فشار را به زمین فرستاده است که به همه فشار بیاید



بعد به ذهنم فشار می آید و چیزی می فهمم



مگر خدا نبود که به شیطان فشار اورد که به انسان سجده کند ؟



پس اولین فشار را خدا فشار داد 



و اینگونه شد که شیطان فشار را تحمل نکرد و فشار دیده شد و عقده ای شد



بعد تصمیم گرفت در اولین فرصت به آدم فشار بیاورد



حالا به نظر شما اینهایی که به مردم فشار می آورند آدم هستند یا شیطان ؟



الله و اعلم ...



ای کاش می شد این نامه را با یک فشار به آسمان فرستاد تا خدا بخواندش



شاید تحت فشار قرار بگیرد و خلقتش را اصلاح کند



آخر این چه وضعی است ؟ خسته شده ام از این همه فشار



خودم به خودم فشار می آورم



بچه ام به من فشار می آورد



زنم به من فشار می آورد



دوستم به من فشار می آورد



بقال به من فشار می آورد



چقال به من فشار می آورد



رئیسم به من فشار می آورد



دولت به من فشار می آورد



دنیا به من فشار می آورد



البته نه فشار های مستقیم و رو در رو ،



این به آن فشار می آورد و آن به این و آن یکی به این یکی و یک هو فشار می رسد به من



فشار به من فشار می آورد 



فشار می آید و فشار خودش کم می آورد از این همه طاقت من و ...



گاهی فکر می کنم چه می شد همه ی این فشار ها را یک جا جمع می کردم



و با یک فشار همه را به فشارخانه ی ابدی تبعید می کردم ...



ببخشید انگار دارد بازم فشار می آید به حقیر ... ببخشید اگر پر فشار می گویم ...



دیروز یک خبر خواندم که خیلی فشار آمد به ذهنم



خب آدم وقتی بفهمد که قرار است فشاری که تا امروز بوده بیشتر شود فشار می آید بهش



بعد می شینن می گن اگه این همه فشار هست



حتما یه شیار هست که فشار هست واگرنه فشار بی شیار که فشار نیست خشار است ...



خنده به فکرم فشار می آورد و بغض می کنم



به قلبم فشار می آید و سکته می کنم و راننده ی آمبولانس دگمه ی آژیرش را فشار می دهد و می رسد



با فشار می خوابم روی تخت ؛ دکتر می گوید فشارش بالاست



از بالا و پایین به من و خانواده ام فشار می آید ...



خانواده ام به دکتر فشار می آورند که باید کاری بکند



دکتر به پرستاران فشار می آورد و من به هوش می آیم در بین آن همه فشار



می خواهیم تصویه حساب کنیم که حسابدار فشار می آورد باید نقد باشد



ما رقم را می بینیم و فشار می آید به جیبمان و خشتکمان تحت فشار جر می خورد



حالا جلوی در بیمارستان شلوغ شده است ؛ همه به هم فشار می دهند



رئیس به حسابدار فشار می آورد ، حسابدار به ما فشار می آورد



ما به حسابدار فشار می آوریم ، فشار آقدر زیاد می شود که درب می شکند



همه با فشار می آیند توی بیمارستان و به هم فشار می آورند و چند نفر تحت فشار می میرند



فکرش را بکن ! توی بیمارستان مردم تحت فشار بمیرند ...



حالا روزها گذشته است و من خوبم ولی همچنان تحت فشارم برای آن همه هزینه ...



فشار برای تهیه ی برنج و روغن و مواد شوینده و خوراکی و پوشاک و مسکن و هزینه های بچه و ...



با تمام فشار می دود به جیبم ...



بی کاری فشار می آورد ، نداری فشار می آورد



آب و برق و گاز و تلفن و کوفت و زهرمار هم پرو می شوند و فشار می آوردند ...



انگار شما می خواهید تحت فشارم بگذارید که بحث را عوض کنم ! باشد من فشارتان را تعظیم می کنم ؛



دو پرنده می خواهند آشیانه ای بخرند و مزنه می کنند ، آشیانه برای دو پرنده 7 تومن



فردا می روند می بینند به بازار فشار آمده و مزنه ی دیروز ملاک نیست ، آشیانه برای دو پرنده 21 تومن



بازار به آشیانه ها فشار می آورد و آشیانه ها می خورند به سقف



آشیانه ها به پرنده ها فشار می آورد و با سر و بی بال می خورند به زمین سرد



چند روز می گذرد و بهوش می آیند ... از آسمان و ماه و خورشید هر چه ستاره قرض می کنند



حالا آشیانه دارند و خوشحال نیستند



آشیانه را میگذارند برای فروش ... فشار بازار کم شده است



پرنده ها به هم فشار می آورند



آسمان خالی می شود از هر چه پرواز و به رنگ آبی فشار می آید



تمام شکارچی ها تحت فشار گرسنگی از غصه دق می کنند



تفنگ ها تحت فشار شلیک می شوند و کشت و کشتاری براه می افتد بین قطار قطار فشنگ



تمام فشار ها آوار می شوند روی سر واژه ی التماس ...  



همه با هم قهر می کنند و هر کسی هم که سلام می دهد تحت فشار است



اصلا سلامی بدون فشار در مردم جوانه نمی زند



جوانه ها حتی تحت فشار فصل بهار هم به تن درخت سلام نمی کنند



بهار تحت فشار تابستان می سوزد و تابستان تحت فشار پاییز زرد می شود ،



پاییز تحت فشار زمستان یخ می زند و زمستان تحت این همه فشار از حال می رود



مردم و خیابان ها و هر چیز زنده و مرده ای یخ می زند در فشار منفی فشار درجه ...



فاجعه به سرزمین من فشار می آورد که اتفاق شود



باز هم فشار می آید ، فحش می دهم ، فحش می دهی ، فحش می دهد ... تحت فشار صرف می شویم ...



سکوت فشار می آورد و بر من غلبه می کند



یکدفعه بین این همه فشار چشمم می افتد به روغنی که تحت فشار ناهار خانه خریده ام



به سرم فشار می آورم و فکری می خورد به ذهنم



دستم را می کنم داخل حلب روغن که بمالم به خودم که کمی لیز شوم ...



خب شاید اینطوری کمی فشار کمتر شود و روان تر شوم ،



لبه های حلب روغن به دستم فشار می آورد و دستم تحت فشار جر می خورد و خون با فشار میزند بیرون



حسابش را بکنید خشتکم تحت فشار جر می خورد ، فشارم می رود بالا ، دستم تحت فشار جر می خورد



فشار به همه جایم روسوخ می کند و حس درب نوشابه ای به دلم منتقل می شود



که هزار بار تکانش داده اند تحت فشار و می خواهد به هر قیمتی بزند بیرون



حالا شما بگویید این یعنی اعتراض ؟؟؟



چشمهایم را می بندم که فشار به چشم هایم فشار نیاورد



خب من دیدن دنیا را دوست دارم حتی اگر زشت باشد و پر از فشار



در همین اثنا فشار می زند بالا و چشمهایم می ترکند ... یک سبد عشق یکجا با فشار می زند بیرون



دیگر جایی را نمی بینم و این بیشتر به قلبم فشار می آورد



خب عشق که نباشد دیگر چیزی نمی ماند برای کسی که تمام عمرش را تحت فشار گذرانده است



حالا کلا قضیه عشقی می شود : ...



عاشق می شوی یک جور فشار می آید / عاشق نمی شوی یک جور فشار می آید



دوست می داری یک جور فشار می آید / دوست نمی داری یک جور فشار می آید



هستی یک جور فشار می آید / می روی یک جور فشار می آید



نگویی یک جور فشار می آید / بگویی یک جور فشار می آید



داری یک جور فشار می آید / می فروشی یک جور فشار می آید



فشار می آید یک جور فشار می آید / فشار قطع می شود یک جور فشار می آید



خلاص می شوم در این همه فشاری که به مغزم می آید ...



کورمال کورمال به حس لامسه ام فشار می آورم و راه می افتم



همچنان که کفش هایم به پاهایم فشار می آورند می زنم به دشت و صحرا



کلی آدم را لمس می کنم کنارم که تحت فشار همدیگر را می خورند و از من می کنند



دستم را می دزدند فشار به آستین های مظلوم و بی زبان پیراهنم می آید



پایم را می دزدند فشار به کفش هایم می آید



سرم را می دزدند فشار به گردن نازکم می آید



حالا فقط قلبم مانده است که تحت فشار دارد مرا پمپاژ می کند  ...



ای کاش چشم داشتم و می دیدم کیست که دارد همه چیزم را تحت فشار می دزد !!!



از این همه فشار منزجر می شوم



به خودم فشار می آورم و چیزی با فشار از ته مانده ام فضا را تسلیم می کند



همه فرار می کنند ، حتی گروه موسوم به گروه فشار



ای کاش می دانستم این فشاری که دارم اینقدر کارساز است



و سال ها پیش با تحمل اولین فشار من هم فشار می آوردم



بعد هر چه فشار داشتم فشار می دادم  به شیارشان ،



شاید اگر فشار می دادم امروز این همه فشار را تحمل نمی کردم و تحت فشار نبودم ...



می دانم شما بعد از خواندن این همه فشار به ذهنتان فشار می آورید



که فشارهایی را که من فراموش کرده ام را به یاد بیاورید



و یا جمله ای در این فشار نوشت پیدا کنید که فشاری در آن نباشد !!!



اما به خودتان فشار نیاوردید تا دلتان بخواهد حواشی ما و بین ما فشار هست  ...



در زندگی مان ، در صورت ، در دستها ، در پاها ، در قلبمان ،در کلماتمان ، در خانه هایمان و در همه جا



حالا قلم در قلبم به خودش فشار می آورد



خودش را با فشار می ریزد روی کاغذ های فشار زده و فشار می شود



به بالایی ها فشار می آورد ، اساسی ...



به آقازاده ها فشار می آورد ، اساسی ...



به تلوزیون فشار می آورد ، اساسی ...



به مطبوعات فشار می آورد ، اساسی ...



به رئیس من فشار می آورد ، اساسی ...



به بقال و چقال و نانوا و بنا فشار می آورد ، اساسی ...



به زن فشار می آورد ، اساسی ...



به مرد فشار می آرود ، اساسی ...



چه فشار بازاری شده است



حالا به همان اندازه که به قلب قلم من فشار آمده است به همه فشار می آید



فشار کم می آورد و یکی از طناب هایی که سرزمین مرا با فشار بسته بودند پاره می شود



فشار می آید به طناب های دیگر و دانه دانه تحت فشار پاره می شوند



سرزمین من کم کم از زیر فشار بیرون می آید ... آزاد می شود



آزاد می شود ، آزاد می شویم ، آزاد می شوند ...



یک دشت لاله تحت فشار یک سنگ از سمت راستش روئیده است



آنهایی را که فشار می آوردند را گرفته اند و تحت فشار به سیاه چال ها تبعید کرده اند



دیگر هیچ کس جرات نمی کند سرش را دستمال ببندد و فشار بیاورد



امروز سال ها از روزهای فشار گذشته است



فشار مرده است و دیگر هیچ فشاری نیست



همه با هم مهربان تحت هیچ فشاری



همه با هم دوست تحت هیچ فشاری



کنار پنجره ای که جداره هایش هیچ فشاری به شیشه هایش نمی آورد نشسته ام



بدون اینکه به دور دست فکرم فشار بیاورم  می نویسم روی برگ های شمعدانی ها ...



جای خیلی ها خالی است در این روزهای بی فشار ؛ جای پدر بزرگ ، مادر بزرگ ، پدر ، مادر ...



جای خیلی از دوستان که تحت فشارهای گروه فشار شهیدشدند خالی است



در این سرزمینی که حالا مردمش بدون تحمل هیچ فشاری دارند زندگی می کنند ...



حالا به انتهای صفحه و سطر رسیده ام



شما هم رسیده اید با این همه فشاری که به دست من و چشمان شما آمد



تحت فشارتان نمی گذارم که نظرتان را بگویید که فشاری نیست



اینجا همه چیز بدون هیچ فشاری و اختیاری است



می خواهید نظرتان را درباره ی این همه فشاری که در این نوشته هست بدهید می خواهید ندهید ...



من به هیچ کدامتان فشار نمی آورم ؛ من و فشار ؟ هرگز ...



اما اگر یک وقتی تحت فشار نبودید و خواستید نظرتان را بدهید ؛



کافی است دگمه ی نظر می دهم را فشار بدهید .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر